یک استکان چای با خدا ...

ساخت وبلاگ
مرده بودم‌‌. ... یا داشتم می مردم.... چشمم دنیا رو نمی دید ولی دنیایی که در آن بودم هم بد جایی نبود... آدمهایی بودند اطرافم.... نور بود... هوا بود... صدای تلقین ها رو می شنیدم... "و علی امامی... و حسن یک استکان چای با خدا ......
ما را در سایت یک استکان چای با خدا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mroute66a بازدید : 223 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:54

حالا که چی؟مثلا کجا رو فتح میکنی با اثبات بر حق بودنت به بقیه؟قلب آدمی را که در این دنیا بودنش در ثانیه ای بعد تضمینی ندارد؟!اموالی را که از فردی به فرد دیگر منتقل شد و داخل هیچ گوری ضامن صاحبش نشد؟ ق یک استکان چای با خدا ......
ما را در سایت یک استکان چای با خدا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mroute66a بازدید : 208 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:54